باز هم مــوی مرا
مـــادرم شانه زده
روی پيراهــن من
نقــش پروانه زده
مـادرم داده به من
کيف زيبای مــرا
هست امروز قشنگ
همه چيز و همه جا
پدرم باز مـــــــــــرا
می سپارد به خــــدا
می کشد بر سر من
دست پر مهرش را
روی لبهای همه
خنده مهمان شده است
موقع ِ رفتن من
به دبستان شده است
افسانه شعبان نژاد